فرشته در محاصره ی اهریمن بود. او گریخت به جایی که حتی و لحظه ای دربند نباشد. اما باز هم در امان نبود. او حتی بر قله ی دماوند هم در امان نبود. شاید شبی و با دیدن یک خواب معصومانه می توانست که از همه ی این جریانات دور باشد. اما چه خوابی؟ شاید و تنها چیزی که به فکرش می رسید پروازی بدون خطر بر بام هند و یا رودی در هند بود. او باید برود تا از همه ی تعلقات زمینی و شیطانی دور باشد. تنها و همچون شبگردی بی سوت در میان کوچه های باریک و هوای تاریک و ... .
او می رود به سمت سرنوشت خویش .
او می رود تا دلیل تنهایی خود را پیدا بکند .
( گزیده ای از داستان تنهاترین فرشته ی اینجانب)
خدانگهدار دوستان.
به نام خدایی که... ...برچسب : نویسنده : asgharghomi63a بازدید : 235